جدول جو
جدول جو

معنی در موت - جستجوی لغت در جدول جو

در موت
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورموت
تصویر ورموت
نوعی شراب سفید آمیخته با مواد خوش بو و مقوی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رَ)
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 25 هزارگزی شرق شوسف و 20 هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
بمعنی ترنم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ترنم. (ناظم الاطباء) : له رنمه حسنه، ای ترنم حسن. (اقرب الموارد) ، قوس ٌ ترنموت، کمان که بانگ کند درکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ’ت’ را در اول آن افزایند چنانکه در تذنوب افزایند و ’واو’ و تا را ایضاً در آخر اضافه کنند چنانکه در ملکوت اضافه میکنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ وَ)
مانند درم. درم مانند. درم گونه. درم وار:
تا خال درم وش تو دیدم
خلخال ترا درم خریدم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ تُبْ بَ)
دهی است (از حدود ماورأالنهر) و آنجا دری است بر کوه نهاده و آنجا مسلمانانند که باژ ستانند و راه نگاهدارند و چون از این در بیرون شوی، به حدود وخان اندر افتد. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
در حالت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
ده مخروبه ای است از دهستان موگوئی بخش آخورۀ شهرستان فریدن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهر کرد. واقع در 38هزارگزی خاورلردگان. دارای 151 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دْرا / دِ)
در مازندران، نقطه ای از جنگل که درختان آن بریده باشند
لغت نامه دهخدا
(دُ)
درختچه ای است زینتی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رحموت
تصویر رحموت
مهربانی بخشایش بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرموت
تصویر غرموت
غذا و خوراک اسب
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی استرخور آمیزه کاه و جو واسپست مخلوطی از کاه و یونجه که باسب دهند
فرهنگ لغت هوشیار
خاراگوشی گونه ای می سپید خوشبوی شراب سفید که در آن مواد عطر آگین می آمیزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در غوش
تصویر در غوش
نیازمند محتاج تهیدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در یوز
تصویر در یوز
بینوایی تهی دستی، گدایی کدیه سوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در اول
تصویر در اول
در اول اولا مقابل در آخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خور
تصویر در خور
شایسته موافق مناسب لایق سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در عوس
تصویر در عوس
نیکخوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر قوت
تصویر پر قوت
پر زور زور مند پر زور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحموت
تصویر رحموت
((رَ حَ))
بخشودگی، مهربانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از در طول
تصویر در طول
در راستای، در هنگام، در درازنای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در خور
تصویر در خور
قابل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در عوض
تصویر در عوض
در برابر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در مورد
تصویر در مورد
درباره
فرهنگ واژه فارسی سره
دربان
فرهنگ گویش مازندرانی
دیرهنگام، دیر وقت
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ناسزا و نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
دربان
فرهنگ گویش مازندرانی
فرار کن
فرهنگ گویش مازندرانی
بی دم، دم کنده
فرهنگ گویش مازندرانی
شنگول، سرحال
فرهنگ گویش مازندرانی
خیاط، دوزنده، درزی، سوزن
فرهنگ گویش مازندرانی